ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هم به خاطر کارهایی که داشتم و هم به خاطر نقدهایی که خوانده بودم، دیدن گذشته را عقب انداختم. گرچه طرفدار این نوع سینما هستم، سینمایی که حرف دارد، سینمایی که وقتی از سالن بیرون میآیی تازه شروع میشود، حرف دیگران را جدی گرفتم. کاش جدی نمیگرفتم.
یک وقتی، سید محمد خاتمی در جمع سینماگران گفته بود
سینمای ایران، سینمای نجیبی است که بدون استفاده از سکس و خشونت، توانسته است
مخاطبان خود را پیدا کند. این جمله را مدتها بین دوستان به مسخره میگرفتیم.
ایراد این بود که مگر سکس و خشونت بخشی از زندگی ما و دور و بر ما نیست؟ چه نجابتی
در نادیده گرفتن آن هست؟ بعدها که بیشتر دقت کردم، فهمیدم سینمایی که من دوست دارم،
در همین جمله خلاصه میشود. سینمایی که تحت تأثیر شرم یا سانسور یا هرچیز دیگر، در
ایران پدید آمده است. نه این که همهی سینمای ما این طور است، اما این یکی
شناسنامهی ما شده است. از طبیعت بیجان بگیر بیا تا طعم گیلاس و گذشته. سینمایی
که بر سکس و خشونت، ولع و ترس آدمی نسبت به آنها تکیه نمیکند تا در سالن میخکوبت
کند. داوری خوب و بد نمیکنم اما من آن میخکوب شدن را دوست ندارم. دور زدن پرسشهای
فیلم در ذهن را دوست دارم، وقتی از سالن بیرون میآییم. این جور فیلمها را لازم
نیست چند بار ببینی. همان یک بار هم درگیرت میکنند، اگر درگیر احساسات آدمهای آن
بخواهی بشوی؛ اگر نخواهی مثل پازل به فیلم نگاه کنی؛ اگر بخواهی ببینی تو جای آنها
چه میکنی، تو جای آنها چه کردهای، این دومی مهمتر است.
گذشته را نمیشود ندید. کسانی که دغدغهی جامعه دارند، نمیتوانند از آن فرار کنند، درست به این دلیل که گذشته دیگر راجع به جامعه نیست. اگر فرهادی، که مطالعات جامعهشناسانه هم دارد، دربارهی الی را در متنی از ارزشهای اجتماعی معلق ساخت که آدمها درگیر آن بودند و اگر جدایی، جدایی دو آدم را به خاطر جدایی نگاه آنها و امید آنها به جامعه نشان میداد، در فیلم گذشته دیگر خود آدمها هستند که در وجود خودشان، تعلیقها و افسردگیها و تنشها را مییابند و شاید میپرورند. گذشته فیلم آدمهایی است که فکر میکنند میتوانند از آن بگریزند اما نمیتوانند. عطر گذشته، اشک بر چشم آدم در حال کما میآورد، گرچه پزشکان بگویند نمیشود، گرچه آن که باید ببیند، نبیند. گذشته فیلم نابودی آدمها به دست خودشان است.
در نگاه به گذشته معلوم میشود ممکن است آدمی به خاطر افسردگی خودکشی کند، آدمی که قویترین داروها هم بر او اثری ندارند. ممکن است شوهرش، مردی که شغل خوبی هم دارد، برای زنی بیپناه هم شغل ایجاد کرده، این افسردگی را بیتوجهی ببیند و به خود حق دهد که به رابطهای غیراخلاقی متمایل شود. آن زن بیپناه ممکن است سوء ظن بیمارگونهی زن افسرده را به خود ببیند و بخواهد برای نجات از این گناه ناکرده راز آن مرد را فاش کند. برای این افشا، ممکن است از ایمیلهای عاشقانه که دختر معشوقهی آن مرد، از رایانهی مادرش برداشته است، کمک بگیرد. ممکن است، زن افسرده، از روی توهم رابطهی شوهرش با آن زن بیپناه، خودکشی کند و دختری که ایمیلها را لو داده است، در توهم این که سبب خودکشی شده است، نتواند خود را ببخشد و دایم مضطرب و نگران باشد.
از گذشته نمیشود فرار کرد. گذشته را نمیشود ندید. با گذشته چه باید کرد؟ آیا با گفتن حقیقت، گذشته فراموش میشود؟ آیا پنهان کردن حقیقت است که کارها را خراب میکند؟ اگر مسألهی فیلمهای قبلی فرهادی، راست و دروغ و سرانجام پیچیدهی پنهان کردن حقیقت بود، این فیلم بر آشفتگی پس از حقیقتگویی تمرکز میکند. حتی اگر فشار جامعهی ریاکار نباشد، حتی اگر در بستری چندفرهنگی و در زمینهای اجتماعی از آرامش شغلی و حقوقی، داستان روایت شود، دانستن حقیقت، خود، مایهی آشوب است. آیا دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنهانگیز است؟ فیلمهای قبلی فرهادی به ما نشان میدهند چنین نیست چرا که مصلحت معلوم نیست. آیا پوست کندن از حقیقت، تمام و کمال، چنان که سکانس به سکانس در گذشته دنبال میشود، چارهی کار است؟ فیلم، چنین چارهای را ناممکن نشان میدهد و این، داستان غمانگیز انسان است. داستانی که فرهادی روایت میکند.
بر میگردم به آغاز. نقدهایی که خواندم چه میگفتند. یکی نوشته بود، گذشته، داستان مردی است که با ارزشهای ایرانی در فرانسه دچار مشکلاتی میشود... یکی میگفت این فیلم آمیختهای از فیلمهای قبلی فرهادی است... یکی از بازآفرینی دغدغههای فرد ایرانی در شخصیتهای غیر ایرانی نوشته بود... یکی از پایان بندی بیمعنی و کشدار بودن فیلم به ویژه در سکانسهای پایانی گفته بود... کسانی، تدوین فیلم را ضعیف و باعث از دست رفتن حس تماشاگر می دانستند... دیگران هم به فرمگرایی بیش از حد او انتقاد داشتند. یاد حرف نصرت رحمانی شاعر افتادم که در زندگی به حرف کسی گوش ندادم و از این بابت بسیار هم خوشحال ام. بعضی وقتها لازم است این شکلی باشیم.
ماری : لوسی ایمیلای منو واسش (زن سمیر) فوروارد کرده ، اون باعث شده که بمیره ...
احمد : یادت باشه اون ایمیلا رو تو نوشتی ....
گذشته-اصغر فرهادی
گاهی آدما وقتی میفهمن مقصرن و عذاب وجدان دارند بیشتر سر و صدا میکنند و دنبال شریک میگردند برای گناهی که مرتکب شدند .
نوشته را کاملتر کردید با این نظر.
دقیقاً نقدتو از نوع سینمای سطحی خوب گفتی. به نظرم بخشی از سینمای ایران بیش از حد داره فست فودی میشه! ولی فرهادی و امثال او در مقابل این فست فودی شدن روی صحنهها تامل میکنند و روابط انسانی را نمایش میدهند که به نظرم سینمای راستین یعنی همین: یعنی نمایش تاملبرانگیز حرکت آدمها. مثل همون طبیعبت بیجان و طعم گیلاس و گذشته که اشاره کردی.
در سینمای ما هم نوع سکس و خشونتی رو که گفتی به نظرم ما به ازاش میشه همون نوع سینمای فست فودی که امکان تامل را از آدم میگیره.
بله. نقداتو خوندم. مثل این که سلیقهی فیلمی مشابهی داریم.
سلام استاد.
ای کاش می شد گذشته رو پاک کرد...
فیلم های قبلی فرهادی هم به نوعی و یا حدی با حقیقت سر و کار داشت و تو اون ساز و کار می گذشت.جدا از دیدگاه هایی که دارم به نظرم فیلم شریف و قابل تاملی بود.
مشاهداتم میگه که الان سینمای هالیوود داره به سمت خیلی تکراری و همون روابط جنسی میره چون من به شدت رسانه ها و سینما رو دنبال میکنم هر از چندگاهی و به جرات میتونم بگم که از هر ده تا فیلم شاید یک فیلم به موضعی قابل تامل بپردازه و به قول دوست خوبمون آقا نیما فست فودی باشه.سینمای ما هم تا حدودی که من دنبال میکنم کم نیست از این چیزها.
درمورد وبلاگتون هم،خیلی قابل استفاده و استناده مطالبتون تشکر میکنم و تبریک میگم که وقتتون رو پای مطالبی که نوشتید می گذارید.
با تشکر،خاکپور