پژوهش من

دموکراسی، مدرنیته و تحلیل اجتماعی

پژوهش من

دموکراسی، مدرنیته و تحلیل اجتماعی

۱۱- بنیان های تفاوت

دموکراسی و

                    

تجربه‌‌ی حقایق

 

                                                           

(11)

                                                                                    

فهرست

 

پیشگفتار

تولد دموکراسی در یونان

تجربه ی دمکراتیک ، مرحله ای گذار

نظریه کلاسیک دمکراسی

نظریه رقابتی

اسطوره ی دموکراسی

دمکراسی کثرت گرایان و نظریه ی فرهنگی

دمکراسی سوسیالیستی و دمکراسی های متعهد

دمکراسی لیبرال و جهانی شدن

دمکراسی و حوزه عمومی

دمکراسی و پدیده ی دولت - ملت

نظری پراگماتیک به مدرنیته و جامعه ی دمکراتیک

گفتمان های دولت مردم سالار

بررسی دمکراتیزه شدن عملی

گذری بر کلیات نظری دمکراسی

الگوی جهانی دمکراسی

دمکراسی دینی

بنیانهای تفاوت

تاریخ مسلمانان و مساله ی دمکراسی

برخورد امام علی (ع ) و مساله ی قدرت و اقتدار

رابطه حکومت امام (ع ) با مردم

نگاهی دوباره

اراده ی برتر

منابع
                                                 

بنیانهای تفاوت

بحثی در خصوص دغدغدهای جامعه دمکراتیک دینی

جوامع دینی به مفهومی از حقیقت به عنوان بنیان جهان طبیعی و اجتماعی باور دارند   . جهان در بینش دینی ، عرصه‌ای برای جدال خیر و شرهای پیدا و پنهان در آفاق و انفس است  .

طرفداران حکومت دینی با توسل به معیارهای آمده در وحی ( بگذریم از بحث زمینی شدن پیام وحی در گذرگاه قرائت آن ) تعریفی واحد از حقیقت ، فضایل اخلاقی و . . .  می‌یابند تا جامعه را با تکیه بر اخلاقی ویژه استوار سازند  . .

مبنای استقرار نظم و ثبات و فضیلت‌های اخلاقی و سعادت آن جهانی و این جهانی بشر ، تعالیم وحی است که خیر و شر مطلق را شناسانده است  .گو اینکه استنباط خیر و شر در نحله‌های فکری و مذاهب مختلف ، متفاوت است اما اصل اعتقاد به حقایق مطلق حتمی است   .

اما جوامع دمکراتیک جهان امروز یا حقایق علمی را به جای حقایق و حیانی نشانده‌اند و البته برای اینکه به باز تولید قدرت سنتی در شکل مطلق گرایی علمی منتج نگردد ، حقایق را نسبی پنداشته‌اند یا به طور کلی دغدغه‌ی حقیقت را به حوزه‌ی شخصی افراد واگذاشتنه‌اند   .

آنچه پس از تجارب گوناگون و سلسله‌ی بحث‌ها و انتقادها و حکومت‌ها و آزمون و خطاها مفهوم امروزی دموکراسی‌ها را به حاصل کرده است که از این پیش شرح‌اش رفت از نسبی بودن حقایق تعریف شده و یا حقیقت پراگلاتیک بنیان یافته است   .

بر خلاف پوزتیوسیت‌ها ، نسبی‌گرایان باور به حقایق مطلق علمی را کنار گذاشته‌اند و حقایق هر فرهنگ را با توجه به مؤلفه‌های آن می‌سنجند و برتری حقایق مختلف به یکدیگر را ( به ویژه در زمینه‌ی علوم انسانی و اجتماعی ) نمی‌پذیرند مگر به مشاهده‌ی آزمون در جامعه‌ای خاص و برای همان جامعه  . .

پراگلاتیست‌های نوین نیز حقیقت را مقوله‌ای کنایی دانسته‌اند یعنی وابسته به استدلالهای زبانی فرهنگ و اجتماع خاص   . پس تعریف حقایق پراگلاتیک به زندگی روزمره و تجارب ویژه‌ی یک اجتماع یا فرد وابسته می‌شود و معیار آنها پیامدهای اعتقاد به حقایق است  .

مهمتر از مبنا قرار گرفتن این نگرش به حقیقت یا رفع دغدغه‌ی حقیقت و تعویض تعاریف ، عملکرد نهادهای دمکراتیک مبتنی بر رأی عموم مردم با حفظ حقوق اقلیت است ( که باز ،  تمام این موارد با توجه به تجربه‌ی دمکراتیک  برای جامعه‌ی خاص تعریف می‌گردد  .)

این قاعده‌ی اساسی را نیز ، دیگر بار ، یاد آوریم که حاکمان  ، از احزاب  ، گروهها یا افرادی انتخاب می‌گردند که پذیرفته باشند در صورت رسیدن به حا کمیت ،  راه را بر دیگران نبندند و شانس تغییر مسالمت آمیز و قانونی حکومت را همواره حفظ کنند  .  .

رعایت قواعد این بازی با تجارب دمکراتیک شهروندان در نهادهای مدنی پیوند خورده و باعث تحول قواعد می‌گردد که این ممکن‌ترین راه اداره‌ی جامعه و زندگی مسالمت‌آمیز و رضایتمندانه را که تاکنون بشر به آن دست یافته است سبب می‌گردد  .  . با این اوصاف باید در مبانی اعتقادی پیروان دینی که می‌خواهند مبتنی بر آن ، تجربه‌ای از مردم سالاری داشته باشند تدقیق نمود و در انطباق و عدم انطباق آن با جامعه‌ی مدرن و یا توان آن در ایجاد نوعی جدید از تجدد اندیشه ورزید  . .

با فعلیتی که از اسلام کنونی به چشم می‌خورد تفاوت سنخیت با جامعه‌ی مدرن کنونی در اثر عدم تجربه‌ی مدرنیته مشهود است  . . مدرنیته با نوسازی و توسعه متفاوت است   . توسعه می‌تواند روند فروکوبنده‌ای باشد که خبر از مدرنیزاسیون بدون وجود مدرنیسم می‌دهد   . بدیهی است تجربه‌ی مدرنیته تابع شرایط و تاریخ و جنبه‌های ویژه‌ی یک جامعه است و طبق تعریف‌اش نمی‌تواند به صورت تقلیدی پدید آید یا اعمال گردد  .  .

ایجاد تحولات عینی مدرن و نوسازی تکنولوژیک حتی در صورت موفقیت تجربه‌ی مدرنیته را به بار نخواهد آورد و حتی گاهی همچون انقلاب اسلامی ایران اعتراض جمعی توده‌های مردم را در برخواهد داشت . بنابراین به هیچ وجه تغییر دهنده‌ی دید مردم نسبت به مردم سالاری و اراده‌ی انسانی نخواهد بود  . .

مدرنیسم ،  نه تنها با تجربه‌ی آثار دیگران که با پرسشگری از فرهنگ خودی یعنی بازشناسی خویش از روشهای نو و در انداختن سوالات اساسی و مکرر که قابل کنترل توسط هیچ دستگاه سیاسی نخواهد بود به بار می‌آید   .یکی از پیامدهای نبود بینش فکری مدرن ( مدرنیسم ) در توسعه و نوسازی ، تحولات ظاهری است که با ادغام با شوق مردمان برای پیوستن به قافله‌ی نو شدن دنیای توسعه یافته ، ، ترکیب ناموزون ِفرهنگ های سنتی در پروژه ی مدرنیته ی دنیا ی غرب است که در برخی کشورهای جهان سوم به صورت روندهای توسعه گرایانه‌ی تخریب‌گر دنبال می‌گردد و گاه با پیوند خوردن به عقاید دینی و شبه دینی و یا عقاید قبیله‌ای باز تولید شده در روابط صوری مدرن ، جامعه‌ای پدر سالارانه را در قالب‌های تکنولوژیک طرح‌ریزی خواهد کرد . آنچه در این روندها دیده می‌شود غلبه‌ی گفتمانهای مبتنی بر اصالت ، هویت یا دستیابی به حقیقت ناب است که ابزار ایدئولوژی خودکامگان خواهد شد و راه را بر تجربه‌ی دمکراتیک و مدرن خواهد بست   .

جا دارد برای درک بهتر این پدیده‌ها نگاهی به آثار نویسندگان مکتب انتقادی به خصوص نوشته‌های والتربنیامین و شارحان وی داشته باشیم و دیالکتیک منفی اصالت و نقادی را در آموزه‌های فکری او بررسی کنیم که البته بعنوان منابع فارسی فعلاً تنها می‌توان به ترجمه‌های بابک احمدی رجوع کرد . ما این پرونده‌ی گشوده را در همین جا به امید از کف ندادن سر نخ ِبحث رها می‌کنیم  . .

مدرنیته در جامعه‌ای ریشه می‌کند که روایتی نو از زندگی در جهان مدرن و تجارب اجتماعی و فرهنگی با حضور عموم مردم در نقل و تفسیر این تجربه ارایه دهد که شرح رویارویی با دنیای جدید باشد نه شرح بازگشت به هویت پیشین ، در آن صورت افسوس بر عظمت اسطوره‌های گذشته معنای خود را به درک همگانی پروژه‌ای در زمان حال خواهد باخت    .

تجربه‌ی مدرنیته همراه تحول بنیادی در درک افراد از مفاهیم جدید و زندگی نو ایجاد می‌گردد   مفاهیم مدرن با برداشت‌های جدید از مفاهیم بنیادین همچون فردیت ، خانواده ، جنسیت ، جامعه ، آزادی ، عدالت ، توافقهای جمعی ( چون حقوق بشر و مفهوم شهروندی و برابری مرد و زن و نهادهای اجتماعی و امثال آنها )  در دوران صدر اسلام مطرح نبوده‌اند لذا اعلام همانندی میان اندیشه‌های پرداخته در آن دوره و حال حاضر اگر به معنای تلاشی تاریخی در ایجاد راهی برای سهل کردن زندگی و رسیدن به خواست‌های بشری باشد به ایجاد این تجربه یاری می‌رساند و اگر به معنای هم ریشه بودن و همسانی این اندیشه‌ها مطرح گردد نشانه‌ی خطایی اساسی است  . .

چگونه می‌توان مفهوم عدالت در جامعه‌ی زمان امام علی (ع) و جامعه‌ی فعلی را مقایسه کرد؟ واضح است که اینگونه مشابه‌سازی‌ها و شباهت‌پردازی‌ها با توجه به تفاوت پایه‌ای تعاریف و بنیادهای نظری  ، درگیر شدن در عشق و شور مذهبی‌ست نه روشی علمی و نه حتی تجربه‌ای منحصر به فرد  . با باز شدن چنین بابی که مدتهاست  ، دست کم در جامعه‌ی ما ، مفتوح گشته ، عده‌ای به عنوان اظهار حب خاندان نبوت یا ذوب شدن در ولایت الهی و عده‌ای دیگر ناخودآگاه برای فرونشاندن کشمکشهای دورنی حاصل از روبرویی با دنیای مدرن و اعتقادات مذهبی خویش راه را بر یکسان نمایی احکام دین و دنیای مدرن پیش گرفته‌اند و رایت برداشته‌اند که  " کل ما حکم به‌العقل حکم به الشرع " اما معلوم نیست که با ظهور سلسله‌ی عواقب واپسین مدرن ( به گویش برخی ، ظهور جوامع پست مدرن ) با مفهوم آزادی اقلیت‌هایی مثل همجنس‌بازان و امثال آنها و احتمالاً گرایش‌های طبیعی برخی افراد و گروهها به اقلیت‌هایی با عقاید و اعمال غیر قابل قبول برای شرع و حتی وضعیتی که خواست عمومی  ، توجیه عقلانی نداشته باشد ، به چه طریق می‌توان احکام دین و جامعه‌ی نوگرا و پسانوگرا را پیوند زد  .  . به راستی می‌توان حقیقت و مفهوم تکلیف را که در رابطه با خداوند معنی می‌یابد با مفهوم خواست جمعی و حقوق و وظایف فردی و اجتماعی یکسان ساخت؟

گفتمان دینی با ارایه‌ی حقایق مطلقِ از پیش تعیین شده ، ، مفاهیمی متفاوت از گفتمان های نوگرایانه ( که در ارتباط تنگاتنگ با معنای امروزی دموکراسی در رهگذر تجربه‌ی دمکراتیک  مدرن‌‌اند ) می‌آفریند . بگذریم از گفتمان‌های پسانوگرا که شرایطی بسیار پیچیده‌تر و دورتر از دسترس مفاهیم سنتی دارند  . .

آنچه شاید تمایل داشته باشید در ادامه‌ی این سطور بخوانید این است که مهم نه نام دینی یا غیر دینی ، بلکه گذر از جامعه‌ی سنتی و نو شدن است و در این میان نام دینی یا غیر دینی تفاوت زیادی در اعتقاد مردم جامع و ارتباط آنها با دین ایجاد نمی‌کند بلکه پوسته‌ای بر ایدئولوژی حاکمان جامعه خواهد بود  . .

جامعه‌ی دیندار متجدد ممکن است دین را به حوزه‌ی خصوصی زندگی منتقل کند یا به حکم عقل ، قوانین اجتماعی آ ن یا برخی از آنها را به قرائتی که متناسب با شرایطش می‌بیند به حوزه عمومی بکشاند اما پردازش تجربه‌ی مدرنیته در حوزه‌ی عمومی و جامعه‌ی مدنی را فراموش نکند   . در این معنا  ئ، هیچگاه دین و دموکراسی تعارض نخواهند داشت    . تعارض ،  آنگاه ظاهر می‌گردد که تداوم حضور حقایق دینی در ذهن افراد جامعه ، وظیفه‌ی گروهی یا حکومتی شمرده شود و پیامبرانِ وحی ناشنفته برگرده‌ی ملتی نازل گردند   . آنجاست که نمایش ِ نوگرایی  ، معنای خود را از دست می‌دهد و محصور به حصارهای حصین سنت خواهد گشت  .  . آنگاه شاهد شرایطی که در آن اظهار بسیاری باورها جرم و تبلیغ علیه حقایق مسلم دینی شود خواهیم بود که نشانه‌ی ماندن جامعه پشت مرزهای مدرنیته است و چنان جامعه‌ای باید از    مردمسالاری  چشم بپوشد .  و گرنه ،  همچون انقلابهای چپ کمونیستی و حکومتهای پیامد ِ آنها ،  می‌توان  واژه‌ی دمکراتیک را هزینه‌ی پرستیژ سیاسی حکومتی استبدادی و حتی حکومتی توتالیتر ساخت  .

درباره‌ی بنیانهای تفاوت و مقایسه‌ی ویژگی‌های جامعه‌ی نمونه‌ی زمان علی (ع) و حکومت مولای متقیان با عصر حاضر در فصول آینده نکاتی بر خواهیم شمرد .  .



 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد