پژوهش من

دموکراسی، مدرنیته و تحلیل اجتماعی

پژوهش من

دموکراسی، مدرنیته و تحلیل اجتماعی

۶- حوزه ی عمومی- دولت ملی

دموکراسی و

 

تجربه‌‌ی حقایق

 

 

 

(6)

 

فهرست

 

                               
پیشگفتار

تولد دموکراسی در یونان

تجربه ی دمکراتیک ، مرحله ای گذار

نظریه کلاسیک دمکراسی

نظریه رقابتی

اسطوره ی دموکراسی

دمکراسی کثرت گرایان و نظریه ی فرهنگی

دمکراسی سوسیالیستی و دمکراسی های متعهد

دمکراسی لیبرال و جهانی شدن

دمکراسی و حوزه عمومی

دمکراسی و پدیده ی دولت - ملت

نظری پراگماتیک به مدرنیته و جامعه ی دمکراتیک

گفتمان های دولت مردم سالار

بررسی دمکراتیزه شدن عملی

گذری بر کلیات نظری دمکراسی

الگوی جهانی دمکراسی

دمکراسی دینی

بنیانهای تفاوت

تاریخ مسلمانان و مساله ی دمکراسی

برخورد امام علی (ع ) و مساله ی قدرت و اقتدار

رابطه حکومت امام (ع ) با مردم

نگاهی دوباره

اراده ی برتر

منابع


 

 

دموکراسی و حوزه ی عمومی

 

 

حوزه ی عمومی همچون حایلی ، جامعه ی مدنی را از تعرضات دولت مدرن مصون نگه می دارد و تاریخ آن کوتاهتر از خود جامعه ی مدنی نیست.

هابرماس در کتاب " دگرگونی ساختارها و حوزه ی عمومی " این حوزه را گستره ای میان دولت و جامعه ی مدنی می داند که مباحث عقلانی و انتقادی در جهت حفظ منافع عمومی و خصوصی جامعه و اعضای جامعه در آن جاری است. کارکرد حوزه ی عمومی ، وساطت وتنظیم رابطه ی دولت وجامعه ی مدنی یعنی مسؤولان سیاسی و اجرایی کشور با  NGOها ، مطبوعات ، رسانه های مستقل وامثال آنهاست . این کارکرد ، قانونی ونهادینه و تضمین شده است.

 با گذرجوامع از فئودالیسم به کاپیتالیسم و در نتیجه ی انقلاب های علمی و صنعتی ، اقشاری چون کسبه ، دانشگاهیان ، تجار و امثال آنها ، به خاطر حفظ منافع خود به نحوه ی اداره ی جامعه حساس شدند و با برقراری جلسات رسمی و غیر رسمی ، انتشار نشریات و . . . این فضا که همان حوزه ی عمومی است را توسعه دادند و قدرت مطلقه و سنت گرا را به چالش فرا خواندند.

در حوزه ی عمومی ، ابعاد مختلف جامعه ، آینه وار عیان می گردند به این ترتیب مردم  درک بهتری از خود می یابند و مدارا و تساهل در عین جو نقد و گفتگو گسترش می یابد . حاصل و برآیند گفتمان عقلانی ـ انتقادی در حوزه ی عمومی ، جانشینی واژه ی افکار عمومی به جای عوام بوده است که اهمیت ویژه ی آن در دنیای امروز انکار ناپذیر می نماید و حالت دون مایگی آن نسبت به جو های روشنفکری و دانشگاهی از بسیاری جهات زیر سوال رفته است.

طبق بررسی های یورگن هابرماس ( آخرین بازمانده ی جمع اولیه ی حلقه ی انتقادی فرانکفورت ) با سازمان یافتگی روزافزون حضور مردم در مباحث انتقادی  ـ سیاسی ، انحصار تاریخی پارلمان انگلستان شکسته شد و اقتدار و مطلق گرایی دولتی به چالش گرفته شد. نهادها و محافل و مطبوعات در طی فرایندی یکصد ساله این فراگرد را قوام و دوام و توسعه دادند .

در فرانسه ، با انقلاب کبیر ،این فرآیند اجتماعی طی شد و خودآگاهی و نهادهای پیامد ِ این واقعه ی مهم تاریخی به ویژه با تاکید بر آزادی بیان ، حق اجتماعات آرام حوزه ی عمومی را مستحکم نمودند .

گرچه حوزه های عمومی آلمان بنیانی قومی داشتند اما اشراف و شاهزادگان ، گهگاه هزینه های گزافی برای آزادیهای سیاسی در این کشور می آفریدند . به عقیده ی هابرماس ، آلمانی ها پیرو فرانسه به تقویت حوزه ی عمومی شان دست زدند.

وضعیت ایالات متحده هم در این زمینه روشن است . از دوران انقلاب و حتی قبل از آن ، این حوزه  پا گرفت و با دنباله روی از نظریات لافایت تا پدید آمدنِ حقوق مدنی بی سابقه ی مطبوعاتی و تشکلی در این کشور ، جامعه مدنی و حوزه ی عمومی تقویت شده اند.

اینها تنها نمونه هایی بودند از کشورهای جهان ، ولی روند شکل گیری حوزه ی عمومی در تمام تجارب مدنی و دمکراتیزاسیون و روند مدرنیته به چشم می خورد .

با نهادینه شدن آموزش و پرورش و توسعه ی آگاهی های عمومی و گردش کار ، تمام طبقه های جامعه و افراد از زن و مرد برخوردار از آزادی های به وجود آمده در حوزه ی عمومی شدند .

 یورگن هابرماس  میگوید : گر چه بوروکراسی دولتی و اقتصاد سرمایه داری باعث تهدید حوزه ی گفتمانی عمومی شده و جامعه ی مدنی را به نفع پیچیدگی های  دلخواه سیاستمداران سلطه طلب و تجار منفعت پرست  کوچک می نمایند اما گوهر وجودی دموکراسی همان حوزه ی عمومی گفتمانی ست و از طریق موسسات غیر دولتی و غیر رسمی و انجمن های ثانوی و حتی صنعتی می توان به شکل گیری همبستگی عمومی و روشن تر شدن افکار عمومی  امید بست .

حتی با وجود تجاری شدن جامعه مدنی و بروکراتیزه شدن اقتدار سیاسی و تبلیغاتی شدن رسانه های گروهی که  به نوعی فئودالی شدن دوباره ی جهان انجامیده است ، می توان بر پایه عقلانیت ارتباطی انسانها به گفتمان انتقادی در حوزه ی عمومی چشم داشت .

 گو اینکه زبانشناسان و منتقدان ادبی و روانکاوان از یکسان نبودن دال و مدلولهای ذهن های آدمیان و عدم ارتباط حقیقی و اصولا نقش بر آب بودنِ حقیقت سخن می گویند و هر ارضای گفتاری و احتجاج و به دلیل قانع شدن را فریب می شمردند ، اما در دنیای خارج و عمل اجتماعی ، ما وامدار و آزمون گر ِنظریاتِ اندیشمندانی چون هابرماس هستیم تا بر پایه ی روابط منطقی ( حال بر این منطق ، هر نامی که بخواهند بگذارند ) جامعه ی قابل تحمل تر و زندگی لذت انگیزتری سامان دهیم. لازم ترین چیز در این زمینه آزادی و کم ضرر ترین نظام به آزادی که تا کنون تجربه شده دموکراسی است.

   

 

 

 

 

 

دموکراسی و پدیده ی دولت ـ ملت

 

 

 

از آنجا که تحول دموکراسی به فرم امروزی تا حدود زیادی وابسته به ایجاد دگرگونی در حکومت ها و بحث دولت ـ ملت پس از تشکیل ملت ها (و به باور برخی دولت ها ) بوده است ، ذکر پاره ای نکات در این زمینه بی ثمر نخواهد بود.

دولت ـ ملت شکلی از نظام سیاسی است که بر قلمروی خاص که توسط مرز های آن معین می گردد حاکمیت دارد .

ملت اجتماع نمادین شکل گرفته در دولت ـ ملت است هر چند لزوما در دولت ـ ملت شکل نمی گیرد اما نوعی احساس هویت به افراد  می دهد و پیوستگی و تاریخ برقرار می سازد .

ملیت گرایی ، تعلق داشتن به ملت و سوخت روانی موتور جامعه ی نمادین ِملت است . ملیت گرایی ، سرسپردگی عاطفی به ملت است که می تواند موتور محرکه تشکیل  دولت - ملت باشد مثل اسکاتلندی ها یا ولزی ها در انگلستان یا کردهای دنیا.

به عقیده ی آنتونی گیدنز ، تاریخ دولت ملت به اواخر قرن هجدهم و شکل گیری اروپا با دولت ملت های امروزین و نیز ایالات متحده آمریکا باز می گردد .

بسیاری از دولت ملت ها به اندازه تولید صنعت مدرن جزء مدرنیته به شمار می روند . این شکل نظام سیاسی دست کم به پنج دلیل با دولت های ما قبل قرن هجدهمی متفاوت است .

گیدنز این پنج دلیل را چنین تعریف میکند :

1- دولتهای سنتی ، تکه تکه هستند و به قول مارکس مانند گونی سیب زمینی بوده اند . مردم این دولتها ، شهروند نبوده اند چون نقش فعال در آنها نداشته اند و یکپارچگی اقتصادی و سیاسی و ارتباط شکل نگرفته بود  .

2- دولتهای سنتی ، هویت کلی فرهنگی و زبانی نداشته اند . یعنی عمده کار آنها مالیات گیری و جمع آوری سپاه از مردم بوده است . به همین دلیل دولت ملت ها به آموزش و ایجاد آرمانهای مشترک پرداخته اند .

3- حق انحصاری استفاده از ابزار خشونت در اختیار دولت - ملت است اما دولت های سنتی  ، انحصار خشونت نظامی را هرگز نتوانستند در اختیار بگیرند . هر چند امروزه با شبکه های تروریستی و حادثه ای مانند 11 سپتامبر این مساله دوباره مورد شبهه واقع شده است .

4- دولتهای سنتی سر حداتی داشتند که حدود تقریبی کشور شان را بیان می نموده است اما اختراع مرز به عنوان خط مشخصی که قابل نقشه کشی است و به نا گهان در آن اقتدار یک دولت به صفر می رسد و اقتدار دولتی دیگر آغاز می گردد با پدیده ی دولت ملت به وجود می آید .

5- دولتهای سنتی  در درون نظامی از دولتها نبوده اند . گروههایی خراجگذار به مرکز یک امپراطوری یا لردی یا شاهنشاهی کشوری را تشکیل می داده اند .  اما دولت ـ ملت ها از ابتدا در نظامی از دولت ها محاط بوده اند و توافق در مورد مساله مرزها ایجاد نموده اند.

 دولت ملت های کلاسیک آنچنانکه تعریف شد شناخته می شوند اما گاهی ملل استعماری که نتوانسته اند آن جامعه ی نمادین را در غالب ملت تشکیل دهند و تعلق خاطر به ملت را نسبت به سایر مسایلِ پیوند دهنده ی مردمان کشور مانند : نژاد ، خون و. . .  افزایش دهند و نیز ملت هایی که دولت ندارند مانند کرد ها را نیز ملت دولت دانسته اند .

 بحث های بین المللی همچون مساله تروریسم ، سلاحهای کشتار جمعی ، شرکت های چند ملیتی و لزوم تشکیل نهادهای نظارتی و دادگاههای بین المللی و تقویت نهادهای فراملی و اختلاط وظایف آنها با دولت ملت ها هم چالشی است که اگر ادامه یابد به گمان برخی تا حذف دولت - ملت ها و به گمان برخی دیگر مانند خود آنتونی گیدنز به تغییر ماهیت آنها خواهد انجامید.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد